جدول جو
جدول جو

معنی کلک زن - جستجوی لغت در جدول جو

کلک زن
(تَ بَ)
آن که کلک زند. کلک زننده. و رجوع به کلک زدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلم زن
تصویر قلم زن
نویسنده، نقاش، حکاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک زن
تصویر پاک زن
زن پاک، زن پاک دامن، زن عفیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یلی زن
تصویر یلی زن
کسی که یللی بزند، آنکه در وقت خوشی و شادی بانگ بردارد، برای مثال گشته یلی زن همه بر بانگ نی / همچو زنان یله از بهر می (امیرخسرو - لغتنامه - یلی زن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوک زدن
تصویر کوک زدن
بخیه زدن، به هم دوختن پارچه با نخ و سوزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لک زدن
تصویر لک زدن
لک برداشتن میوه یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتک زدن
تصویر کتک زدن
زدن کسی با دست یا چوب یا شلاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلب زن
تصویر قلب زن
کسی که پول ناسره سکه بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلک زدن
تصویر کلک زدن
حیله کردن، فریب دادن، حقّه زدن، فریفتن، نارو زدن، خدعه کردن، مکر کردن، تنبل ساختن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، غدر کردن، چپ رفتن، دستان آوردن، سالوسی کردن، نیرنگ ساختن، تبندیدن، اورندیدن، ترفند کردن، شید آوردن، کید آوردن، مکایدت کردن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَتَ)
تباهی کردن زن. تباه کاری کردن زن. نابسامانی کردن زن. کار نامشروع کردن زن. بکار نامشروع مرتکب بودن (بیشتر درزنان). عمل بد کردن زن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منحرف شدن زن و رفیق داشتن و فاسق گرفتن او. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده) ، حیله کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حقه زدن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(تُ مَ / مِ فُ)
لاف زن. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاک زن
تصویر پاک زن
زن پاک زن پاکدامن عفیفه کریمه محصنه طاهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم زن
تصویر قلم زن
کلک زن خامکدست: نویسنده نگارگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلب زن
تصویر قلب زن
نبهره گر کسی که سکه قلب ضرب کند قلاب، متقلب
فرهنگ لغت هوشیار
جفا نمودن، آزردن ستلاندن لت زدن کوب زدن کوب زدن کسی را مورد ضرب (کتک) قرار دادن: (فنی را کتک سختی زدم) (یکی بود یکی نبود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوک زدن
تصویر کوک زدن
بخیه زدن با دست درروی پارچه و جامه
فرهنگ لغت هوشیار
لک زدن میوه. لک برداشتن میوه بر اثر رسیدن و پخته شدن قسمتی از میوه برنگ دیگر درآمدن، یا لک زدن دل کسی برای چیزی. بشدت خواستار آن بودن سخت مشتاق آن بودن: دلم برایش لک میزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلک زدن
تصویر کلک زدن
تباهی کردن زن، حیله کردن، حقه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یلی زن
تصویر یلی زن
((یَ. زَ))
خواننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کله زدن
تصویر کله زدن
((کَ لَّ. زَ دَ))
خیمه زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لک زدن
تصویر لک زدن
((~. زَ دَ))
به سختی در آرزوی چیزی بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوک زدن
تصویر کوک زدن
((زَ دَ))
دوختن پارگی، بخیه زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتک زدن
تصویر کتک زدن
((~. زَ دَ))
تنبیه بدنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
Blink
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
cligner des yeux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
мигать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
blinzeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
мигати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
mrugać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
眨眼
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
piscar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
sbattere le palpebre
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
parpadear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
knipperen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
กระพริบตา
دیکشنری فارسی به تایلندی